بگذارید بیشتر به پدیده تاریخی و جهانی رشد بازیگران اقتصادی و سیاسی غیرغربی توجه کنیم. در سال 2006، برای نخستین بار، بازارهای نوظهور، مسوول بیش از 50 درصد تولید جهانی بودند. اگر آنها همچنان با نرخ‌هایی که تاکنون داشته‌اند رشد کنند، پیش‌بینی‌ها نشان می‌دهد که اواسط قرن حاضر جهان بسیار متفاوتی خواهیم داشت. انتظار دارم که رشد آنها به همان اهمیت رشد آلمان، روسیه و ژاپن در اواخر قرن نوزدهم باشد. مطالعه شرکت «پرایس واترهاوس کوپرز» در سال 2006 پیش‌بینی کرده که در سال 2050 اقتصاد چین بر مبنای دلار، تقریبا به همان بزرگی اقتصاد آمریکا باشد و هند سومین اقتصاد بزرگ جهانی شود. یک سال بعد پژوهشگران «گلدمن ساکس» پیش‌بینی کردند که در سال 2027 چین آمریکا را پشت سر‌گذارد و قبل از سال 2050 اقتصاد هند بزرگ‌تر از آمریکا شود. بانکداران سرمایه‌گذاری پیش‌بینی می‌کنند که در سال 2050 برزیل به بزرگی ژاپن باشد و اقتصادهای اندونزی و مکزیک از ایالات متحده و آلمان بزرگ‌تر شوند. پژوهشگران «پرایس‌واترهاوس کوپرز» پیش‌بینی می‌کنند که گروه کشورهای برزیل، چین، هند، اندونزی، مکزیک، روسیه و ترکیه از گروه هفت کنونی حدود 25 درصد بزرگ‌تر شوند و محرک رشد اقتصاد جهانی باشند. با هر تفکری درباره جزئیات این پیش‌بینی‌ها، تردیدی نیست که تغییرات مهمی در جایگاه نسبی اقتصاد دولت‌های ملی در جریان است. نقشی که این قدرت‌های اقتصادی جدید در اقتصاد سیاسی بین‌المللی ایفا می‌کنند به‌شدت اهمیت خواهد یافت. به سبب مالی‌گرایی فزاینده از آن دست که اکنون آمریکا را در برگرفته است، این مسئله که «آیا آنها گرفتار بحران‌های تازه‌ای می‌شوند» نیز مهم خواهد بود. مالی‌گرایی و آسیب‌پذیری بیشتر، وابستگی‌های جدیدی خلق می‌کند و از این‌رو احتمالات جدیدی برای بحران جهانی پدید می‌آورد.
بر اهمیت چین نمی‌توان چشم پوشید. این کشور تاکنون پیشرفت‌هایی در بخش‌هایی از جهان داشته است. برای مثال، هو جین‌تائو در نشست اخیر با 48 رهبر آفریقایی قول کمک دو برابر به قاره را داد، بدهی‌های 33 کشور را می‌بخشد و پنج میلیارد دلار وام و اعتبار اضطراری ارائه می‌کند. رئیس‌جمهور چین همچنین به آمریکای لاتین سفر کرده که به نحو فزاینده‌ای تجارت خود را به چین معطوف ساخته است. سایر تحولات در آسیا، مانند حرکت وزرای دارایی منطقه در جهت خلق پول مشترک نیز پیامدهای مهمی روی دلار خواهد داشت.
در خود آسیا تحولات مهمی در جریان است. مقاله جدیدی در «فارین پالیسی» چنین آغاز می‌کند: «آسیای شمالی در‌گذار است. پس از 60 سال چیرگی آمریکا، موازنه قدرت در منطقه تغییر می‌کند. ایالات متحده در افول نسبی است، چین صعود می‌کند و ژاپن و کره وضعیتی نوسانی دارند. پیامدهای این امر برای آمریکا بسیار است» آنچه «توافق پکن» نامیده شده برمبنای احترام به حاکمیت و مزایای اقتصادی دوجانبه به عنوان بدیلی در برابر نسخه واشنگتنی گسترش دموکراسی و بازار «آزاد» با موشک‌های کروز و تهدیدهای اقتصادی، مقبولیت می‌یابد. علاوه بر این، چین قدرتی استثمارگر است که طبقه کارگر خود را سرکوب می‌کند. چین اقتصاد سرمایه‌داری در حال‌گذاری است که در آن فرزندان مقام‌های ارشد حزب در نتیجه شکست سوسیالیسم ثروت اجتماعی را از آن خود کرده‌اند.
مسئله این نیست که این قدرت‌های دولتی نوظهور مترقی هستند بلکه آن است که جهانی چندقطبی فضایی برای سایر کشورها پدید می‌آورد که وقتی هژمونی آمریکا بی‌چون‌وچرا باشد فاقد آن هستند. آنچه کان هالی‌نان «کنسرسیوم منافع» می‌نامد در حال پیدایی است. حرکت در جهت مشارکت میان چین، هند و روسیه، در صورت تحقق، می‌تواند قدرت جهانی را از واشنگتن جابه‌جا کند. روسیه فروشنده سیستم‌های پیشرفته نظامی به هند و چین است و در مورد انرژی با آنها همکاری می‌کند. دانیل درزنر در «فارین افیرز» می‌نویسد که انتشار تشکیل اتحادیه در مورد روابط خارجی توصیف‌گر «ائتلافی شک‌برانگیز» است که شامل طیفی از دولت‌ها از آرژانتین تا پاکستان و نیجریه و تجدید حیات جنبش غیرمتعهدها در حرکتی ضدآمریکایی می‌شود که بر مبنای تجدید همگرایی صورت می‌پذیرد. پس ممکن است ما وارد دوره‌ای شویم که در آن فضای بیشتری برای مانور دولت‌های مترقی وجود داشته باشد.
در مورد چین و هند، ضرورت دسترسی به انرژی یکی از عوامل تشکیل سازمان همکاری شانگهای است که در 2001 شروع به کار کرد. این سازمان شامل چین، روسیه و دولت‌های ازبکستان، ترکمنستان و قرقیزستان است. هند به این سازمان پیوسته و ایران، پاکستان، مغولستان و افغانستان به عنوان عضو ناظر در آن هستند. (ایالات متحده عضویت ناظر را نپذیرفته است.) این سازمان اعلام کرده که آمریکا باید از خاورمیانه خارج شود و در مقام‌رقیبی برای ناتو پدیدار می‌شود. در حالی که کشوری مانند هند در تمامی جبهه‌ها در بازی جهانی حضور دارد، این کشور ده‌ها میلیارد منافع نفتی و گازی در ایران دارد. چنین اقداماتی که ناشی از نیاز به عرضه انرژی است، بر چشم‌انداز عملیات نظامی آمریکا علیه ایران و آینده پایگاه‌های نظامی آمریکا در ترکمنستان، قرقیزستان و آذربایجان تاثیرگذار است. چین که با گذشت چند سال بزرگ‌ترین مصرف‌کننده انرژی در جهان خواهد شد، به طور روزافزونی در جست‌وجوی عرضه انرژی و در حقیقت سایر کالاها در تمامی کره خاکی فعال شده است.


ظهور «هفت خواهر» جدید نفتی نیز در جریان است. اصطلاح هفت‌خواهر را انریکو ماتئی در توصیف هفت شرکت آمریکایی ـ انگلیسی که بعد از جنگ دوم جهانی منابع نفتی خاورمیانه را در کنترل داشتند وضع کرده بود. امروز «اکسون موبیل»، «رویال داچ شل» و دیگران نیستند که این منابع را تحت کنترل دارند بلکه «گازپروم» روسیه، شرکت ملی نفت چین، شرکت نفت دولتی ونزوئلا، «پتروبراس» برزیل، «آرامکو»ی سعودی و «پتروناس» مالزی هفت تولید‌کننده غول‌پیکر هستند. ملی‌کردن منابع احتمالا اهمیت این شرکت‌های دولتی را افزایش می‌دهد در حالی که این شرکت‌های دولتی شرکت‌های انگلیسی ـ آمریکایی را برای تامین امتیازات بیشتر تحت فشار می‌گذارند. البته سیاست این هفت خواهر متفاوت است، سعودی‌ها که از همه قدرتمندترند متحد وفادار آمریکا هستند. نفت ونزوئلا در کنترل دولت چاوز است که تلاش می‌کند کشور را به سمت سوسیالیسم قرن بیست‌ویکم هدایت کند که مانند ملی‌کردن‌های جدید در اکوادور، پرو و بولیوی، تحول مهمی است. تصاحب

گازپروم توسط پوتین نماد دوباره بیدار شدن خرس روسی است

04/01/2014